درباره کتاب هیاهوی زمان:
کتاب هیاهوی زمان با عنوان اصلی «the noise of time» اولین بار سال 2016 در انگلستان منتشر شد. در این کتاب جولین بارنز به طرزی جذاب و باشکوه نبرد شاستاکویچ باوجدانش را به تصویر کشیده است.
داستان از زبان راوی سوم شخص روایت میشود و راوی جزئیات افکار شاستاکویچ را برای خواننده شرح داده است و جولین بارنز در مقدمهای که بر کتابش نوشته است، دربارهی این کتاب توضیحات کوتاهی دربارهی شاستاکویچ میدهد و به این مسئله اشاره میکند که به دلیل جوی که در روزگار استالین در شوروی سابق وجود داشت.
داشتن اطلاعات دقیق و معتبر از جزئیات زندگی آهنگساز روسی کار سختی است. او در بخشی از این مقدمه میگوید: «شاستاکویچ راوی چندگانهی زندگی خود بود. برخی از داستانهای مربوط به او روایتهای مختلف دارند و در طول سالیان چکشکاری و تصحیحشدهاند.
برخی دیگر – مثلاً آنچه در عمارت بزرگ در لنینگراد رخ داد- تنها یک روایت دارند که سالها پس از مرگ آهنگساز، از یک منبع واحد نقلشده است. در روسیهی استالینی یافتن حقیقت هم کاری دشوار بود، چه برسد به حفظ آن.
حتی اسامی خاص هم در معرض تبدیل و تحول هستند: مثلاً بازجوی شاستاکویچ در عمارت بزرگ بانامهای متعددی ازجمله زانچفسکی، زاکرفسکی و زاکوفسکی معرفیشده است. اینهمه میتواند هر زندگینامه نویسی را پریشان کند اما رمان نویسان از آن استقبال میکنند.»
کتاب هیاهوی زمان تاکنون به چندین زبان نوشتهشده است و طرفداران خود را در سراسر جهان دارد.
درباره جولین بارنز نویسنده کتاب هیاهوی زمان:
جولین بارنز در سال 1946 در انگلستان متولد شد. او پس از فارغالتحصیلی از کالج مگدالن آکسفورد به مدت سه سال، فرهنگنویس واژهنامه انگلیسی آکسفورد بود و پس از آن برای نیو استیتسمن و آبزرور نقد مینوشت.
بارنز چهار مرتبه برای کتابهای طوطی فلوبر (۱۹۸۴)، انگلستان، انگلستان (۱۹۹۸)، آرتور و جورج (۲۰۰۵) و درک یک پایان (۲۰۱۱)، نامزد دریافت جایزه بوکر شده است. گفتنی است کتاب درک یک پایان، بالاخره او را موفق به دریافت جایزه بوکرد کرد. چاشنی فلسفه را باید از جذابیتهای داستانهای بارنز دانست؛ درواقع او سعی میکند خواننده را درگیر داستان کند.
نقد کتاب هیاهوی زمان:
«تنها چیزی که میدانست این بود که سختترین روزها فرارسیده است.» این جمله آغاز یک شاهکار ادبی است. جملهای که هر دو فصل بعدی کتاب هیاهوی زمان نیز با آن آغاز میشود و از همان ابتدا اضطراب را به جان خواننده میریزد.
جولین بارنز نویسندهی «حس یک پایان» و برندهی جایزهی «من بوکر» شاهکار دیگری خلق کرده است. کتابی زیبا و جذاب است که خواننده را مجبور میکند آن را زمین نگذارد.
داستانها و کتابهای زیادی دربارهی شوروی سابق نوشته شده است. دربارهی جنایتهایی که اتفاق افتاد، سرنوشت افراد و قوانین موجود. این رمان اما کتاب جزئیتری است. این نویسندهی انگلیسی ما را به سفری در ذهن آهنگساز روس میبرد و از نگاه یک هنرمند برجسته به شوروی سابق نگاه میکند.
از سقوط روسیه تزاری تا سقوط شوروی سابق، سالهای حکومت کمونیسم بر روسیه سالهای عجیب و جالبی است. هر خوانندهای که اندک علاقهای به تاریخ داشته باشد، احتمالاً به این موضوع علاقهمند است. جولین بارنز در این اثر، بخشی از این سالها را از نگاهی جذاب و هیجانانگیز به تصویر کشیده است.
اگر میخواهید چندساعتی از روزگار خودتان فاصله بگیرید و در ذهن یک هنرمند شگفت انگیز در زمانهای که برای ما بسیار عجیب و متفاوت به نظر میرسد، سفر کنید هیاهوی زمان کتاب کمنظیری است.
در بخشی از کتاب هیاهوی زمان میخوانیم:
او تانیا را خواسته بود؛ مادرش مخالفت کرده بود. نیتا را خواسته بود؛ مادرش مخالفت کرده بود. ازدواجشان را هفتههای متمادی از مادر پنهان کرده بود. چون نمیخواست شادی روزهای اولشان با احساسات ناخوش خراب شود. اقرار میکرد که این قهرمانانهترین عمل زندگیاش نبوده. وقتی بالاخره پیش مادرش اقرار کرد.
واکنش او طوری بود که انگار تمام مدت از جریان باخبر بوده – شاید یادداشتهای روزانهی کارمند دفتر تبت را هم میخواند – ولی درهرحال دلیلی برای تأیید این عمل نمیدید. حرفهای مادر دربارهی نیتا هميشه مدح شبیه به ذم بود.
شاید پس از مرگ او که احتمالاً خیلی هم دور نبود. آنها باهم خانوادهای تشکیل میدادند. سه نسل از زنان: مادر و عروس و نوه. تعداد چنین خانوادههایی هرروز در روسیه بیشتر میشد.
ممکن بود برخی چیزها را اشتباه متوجه شده باشد. ولی رویهمرفته اصلاً نمیشد گفت احمق یا سادهلوح است. او از ابتدا هم ملتفت بود که مال قیصر را باید به قیصر بازگرداند. پس چرا قیصر از دستش عصبانی بود؟ هیچکس نمیتوانست بگوید او پرکار نبوده: سریع کار میکرد و بهندرت ممکن بود کاری را سر موعد نرساند.
در تولید نغمههای خوشآهنگی که میتوانست قیصر را برای یک ماه و مردم را برای یک دهه راضی کنددست ماهری داشت؛ اما نکته درست همینجا بود. قیصر فقط با تأدیهی این خراج راضی نمیشد.
بلکه واحد پول این خراج پرداختی را هم خودش معین میکرد. رفیق شاستاکویج چرا سمفونی جدید شما به خوشآهنگی آن «سرود ضد حمله» ی درخشانتان نیست؟ چرا کارگران خستهی کارخانهی فولاد. وقت بازگشت به خانه. تم اول آن را سوت نمیزنند؟ رفیق شاستاکویچ.
ما میدانیم که شما بهخوبی از پس ساختن آهنگهایی که تودهها را خوشحال کند برمیآیید. پس چرا روی آن قات قات و خرخر فرمالیستیتان پافشاری میکنید که فقط بورژواهای ازخودراضی آن را متظاهرانه تحسین میکنند…
پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب هیاهوی زمان:
هیاهوی زمان کتابی خواندنی و جذاب از دستهی کتاب های رمان خارجی است. اگر از این کتاب جذاب لذت بردهاید گزینههای دیگری را برای مطالعه به شما پیشنهاد میکنیم:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.