درباره کتاب همه چیز به فنا رفته:
مارک منسون در کتاب همه چیز به فنا رفته به گونهای هنرمندانه و ظریف به شما نشان میدهد که همه چیز به فنا رفته است. سپس دربارهٔ امیدواری توضیح میدهد و درنهایت، خواننده را با شکل صحیحی از امیدواری حقیقی آشنا میکند. منسون در این کتاب از فیلسوفان بزرگی چون کانت بهره میگیرد تا مفاهیمش را توضیح دهد.
یکی از مهمترین مسائلی که منسون توضیح میدهد مفهوم آزادی است. زیرا آزادی و امیدواری حقیقی پهلو به پهلوی هم میزنند. از نظر او، تنها شکل واقعی آزادی، تنها شکل اخلاقی آزادی، ازطریق محدودسازی خویشتن حاصل میشود.
آزادی به معنی بهرهمندی از مزیت انتخاب هرچه در زندگی میخواهید نیست، بلکه به معنی انتخاب چیزی است که در زندگی حاضرید از آن چشمپوشی کنید. این نهفقط آزادی واقعی، بلکه تنها شکل آزادی است. سرگرمیها میآیند و میروند. لذتجویی هیچ پایانی ندارد.
تنوع معنای خود را میبازد. اما همیشه خواهید توانست چیزی را برای قربانی کردن انتخاب کنید. چیزی که میتوانید از آن بگذرید.
این نوع انکار خویشتن به طرز تناقضبرانگیزی تنها چیزی است که آزادی واقعی را در جهان میگستراند. دردِ تمرین بدنی منظم درنهایت آزادی جسمی شما؛ قدرت، انعطاف، استقامت و توان بدنیتان را افزایش میدهد.
قربانی کردن یک فرصت کاری قابلتوجه به شما آزادی میدهد تا فرصتهای شغلی بیشتری را جستوجو کنید، مسیر کاری خود را داشته باشید، پول بیشتری به دست آورید و از مزایایی بهرهمند شوید که در پی آن میآیند.
تمایل به اختلاط با دیگران شما را آزاد میگذارد تا با هر کسی سخن بگویید و دریابید که آیا ارزشها و اعتقادات مشترکی با شما دارند یا اینکه چه چیزی میتوانید به زندگیهای یکدیگر بیفزایید.
بخشها و فصلهای کتاب همه چیز به فنا رفته:
بخش نخست: امید
فصل نخست: حقیقت ناخوشایند
فصل دوم: آیا خویشتنداری توهمی بیش نیست؟
فصل سوم: قانون احساسات نیوتن
فصل چهارم: چگونه همهٔ رؤیاهایتان را تحقق ببخشید
فصل پنجم: امید
بخش دوم: همهچیز به فنا رفته
فصل ششم: فرمول انسانیت
فصل هفتم: رنج مقدار ثابت همگانی
فصل هشتم: اقتصاد احساسات
فصل نهم: آخرین مکتب
جملات برگزیده کتاب همه چیز به فنا رفته اثر مارک منسون:
– چه طور میتوانید به کسی بگویید “روز خوبی داشته باشی” در حالی که میدانید تمام افکار و انگیزههای او، در نیاز بیپایان او برای فراموش کردن پوچی ذاتی وجود خودش به عنوان یک انسان ریشه دارد؟
– نقطه مقابل خوشحالی، عصبانیت یا اندوه نیست. اگر عصبانی یا اندوهناک باشید، یعنی هنوز به چیزی اهمیت میدهید. یعنی هنوز چیزی برای شما مهم است. یعنی هنوز امید دارید.
– ما برای این که در زندگی خودمان امید ایجاد کنیم، باید ابتدا احساس کنیم که روی زندگی خود، کنترل کامل داریم. باید این حس در ما وجود داشته باشد که چیزهایی که از درستی و خوبی آنها اطمینان کامل داریم، دنبال میکنیم.
– اتومبیل حماقت، همیشه به سمت اعتیاد، خودشیفتگی و اجبار در حرکت است. افرادی که ذهنهایشان اتومبیل حماقت است، به سادگی توسط هر فرد یا گروهی که بتواند احساس خوبی در آنها ایجاد کند، به بازی گرفته میشوند، خواه یک مرشد آیینی باشد، خواه یک سیاستمدار، خواه معلم یک فرقه فکری و خواه یک انجمن شیطانی اینترنتی.
– انسانهای خودشیفته، بین احساس والا بودن و حقارت در نوسانند. خواه دیگران عاشقشان باشند، خواه همه از آنها متنفر باشند. برای آنها یا همه چیز فوقالعاده عالیست یا همه چیز کاملاً به فنا رفته است. تمام اتفاقات زندگی یا بهترین لحظه زندگیشان است یا بدترین. برای یک انسان خودشیفته، حد وسط وجود ندارد.
– شما میتوانید همین جا و همین حالا سرنوشت خود را تغییر دهید و این شامل همه چیزهای فوقالعاده میشود.
– امید، مانند چاقوی یک جراح، میتواند زندگی یک نفر را نجات دهد و امید، میتواند حیات یک نفر را از او بگیرد. امید میتواند ما را بالا ببرد و یا نابودمان کند. درست همانطور که اعتماد به نفس، اشکال سالم و فاسد دارد و عشق، اشکال سالم و فاسدی دارد، امید نیز اشکال سالم و فاسدی دارد.
– درد، واحد پول ارزشهای ماست. بدون درد از دست دادن (یا امکان از دست دادن)، تخمین ارزش همه چیز، غیر ممکن میشود.
– تنها شکل واقعی آزادی و تنها شکل اخلاقی آزادی، از طریق محدودیت نفس، امکانپذیر است. این آزادی، مجوز انتخاب چیزهایی که در زندگی میخواهی نیست، به جای آن، انتخاب چیزهایی است که حاضری ترکشان کنی.
– آزادی جعلی، ما را روی تردمیل قرار میدهد تا به سمت تعقیب بیشتر لذتها بدویم، در حالی که آزادی واقعی، تصمیمی هوشیارانه برای زندگی با کمترینهاست.
نکوداشت های کتاب همه چیز به فنا رفته:
– کتاب همه چیز به فنا رفته، فراخوانی است برای مشارکت در ساخت دنیایی بهتر و تنها همین کتاب، برای رسیدن به این مقصود، کافی است. (رایان هالیدی، نویسنده دو کتاب پرفروش نیویورکتایمز)
– مارک منسون، در تحریک ذهن و نوعی درونبینی غیرمعمول و خاص خودش استاد است. سادهنویسی او در این کتاب وادارتان میکند ساعتها به طور ناخودآگاه، آن را ورق بزنید. (جیمز کلیر، نویسنده کتاب پرفروش خرده عادتها)
همه ما از شرارتهای دنیا در هراسیم و مارک به ما نشان میدهد که چهطور از وجه تاریک خود دوری کنیم. کتابی پر از بصیرت و شوخطبعی که همه ما باید در اولین فرصت، آن را بخوانیم. (شان پاریش، بنیانگذار Famam street)
بخشی از کتاب همه چیز به فنا رفته:
همهچیز با یک سردرد شروع شد.
«الیوت» مردی موفق و مدیر اجرایی یک شرکت بزرگ بود. همکاران و همسایگانش او را دوست داشتند. او همسر، پدر و دوستی مهربان و خوشاخلاق بود که تعطیلاتش را لب ساحل میگذراند.
البته همیشه سردرد داشت. نه از آن سردردهایی که با خوردن مسکّن خوب شوند؛ بلکه بهقدری شدید که انگار مغزش را متلاشی میکردند. مثل این بود که کسی با مشت به پشت حدقهٔ چشمهایش بکوبد.
الیوت برای بهبود سردردهایش مصرف دارو، کم کردن استرس زندگی و سخت نگرفتن مشکلات را امتحان کرد، ولی سردردها ادامه پیدا کردند و حتی بدتر نیز شدند. مدتی بعد بهقدری اوضاع وخیم شده بود که شبها نمیتوانست بخوابد و در طول روز هم نمیتوانست کار کند.
درنهایت به پزشک مراجعه کرد. پزشک او را معاینه کرد و پس از انجام یکسری آزمایش، خبر بد را به اطلاع او رساند: او در لوب فرونتال مغزش یک تومور دارد. «میبینی؟ آن لکهٔ خاکستری را میگویم. خیلی هم بزرگ است، به اندازهٔ یک توپ بیسبال است.»
تومور را جراحی کردند و الیوت به خانه و محل کارش، نزد خانواده و دوستانش بازگشت. همهچیز خوب بهنظر میرسید.
ناگهان اوضاع بههم ریخت. او در انجام کارهایش دچار مشکل شد. رسیدگی به کارهایی که قبلاً برایش آسان بودند، حالا نیازمند ساعتها تمرکز و تلاش بود. تصمیماتی ساده مانند انتخاب رنگ خودکار، ساعتها ذهنش را مشغول میکردند.
کارهای ساده را اشتباه انجام میداد و برای چند هفته آنها را به همان حالت رها میکرد. برنامهریزیهایش افتضاح شده بود، جلسات کاری را فراموش میکرد و هیچ کاری را بهموقع تحویل نمیداد.
اوایل، همکارانش به دلیل شرایط سختی که پشت سر گذاشته بود، از سر دلسوزی، کارهای او را انجام میدادند. زیرا میدانستند همین اواخر توموری را که به اندازهٔ یک سبد میوه بود، از سر او خارج کرده بودند. اما پس از مدتی، انجام کارهای الیوت و بهانههای او برایشان طاقتفرسا و غیرمنطقی شد.
«در جلسه با سرمایهگذار شرکت، غیبت کردی تا بروی منگنه بخری؟ شوخیات گرفته الیوت؟ پیش خودت چه فکری میکردی؟»
بعد از ماهها خرابکاری و شرکت نکردن در جلسات، حقیقت دیگر غیرقابلانکار بود. الیوت در آن عمل چیزی بیشتر از یک تومور را از دست داده بود، چیزی که از دید همکارانش، باعث شده بود خسارت مالی فراوانی به شرکت وارد شود. الیوت اخراج شد.
پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب همه چیز به فنا رفته:
کتاب همه چیز به فنا رفته کتابی خواندنی و جذاب از دستهی کتاب های روانشناسی است. اگر از این کتاب جذاب لذت بردهاید گزینههای دیگری را برای مطالعه به شما پیشنهاد میکنیم:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.