درباره کتاب مغازه خودکشی :
رمان یا کتاب مغازه خودکشی داستان کسب و کار خانوادگی خانوادهی تواچ است. آنها یک مغازه خودکشی دارند که سر درش این شعار را نوشتهاند:
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
مغازه تواچ به افرادی که قصد خودکشی دارند، خدمات و مشاوره میدهد؛ با چی خودتان را بکشید، چطور بکشید و کجا. انواع ابزار و ادوات خودکشی از نوع ساده آن مثل طناب دار تا پیچیدهترین ویروسهای کشنده در مغازه آنها پیدا میشود.
مغازهای که نه زمانش معلوم است و نه مکانش مشخص. اما مسئلهای که خوب به چشم میآید وفور ناامیدی است؛ یک بیماری مسری که کسب و کار خانواده تواچ را رونق داده است.
بیشتر مردم دلیلی ندارند که به زندگی ادامه دهند، شاد بودن و خندیدن برایشان چیز عجیبی شده و آمار خودکشی خیلی بالاست بنابراین مغازه خودکشی مفتخر است که به مردم برای خلاص شدن از شر زندگی کمک میکند.
همهچیز برای تواچها خوب پیش میرود آنها هر روز وسایل جدیدی اختراع میکنند و میل به خودکشی هم رو به افزایش است تا این که آلن به دنیا میآید.
آلن با همه آدمهای این قصه فرق دارد. شاد است. لبخند میزند و عاشق کمک کردن به دیگران است. او قوانین مغازه را رعایت نمیکند و رفتارش کمکم باعث ایجاد تغییرات اساسی میشود.
این کتاب تاکنون به بیست زبان مختلف از جمله زبان فارسی ترجمه شده است. از جمله مترجمانی که این کتاب را به زبان فارسی برگرداندهاند میتوان به سودا وهابزاده – نشر عطر کاج – و محمدرضا آبیار – نشر چلچله – اشاره کرد؛
اما یکی از بهترین ترجمههای کتاب مغازهی خودکشی را احسان کرم ویسی انجام داده است. کتاب دیگری که احسان کرم ویسی از این نویسنده ترجمه کرده است کتاب آدمخواران است.
پیشنهاد ویژه سایت : خرید کتاب مغازه جادویی با تخفیف ویژه 🔥
نکوداشتهای کتاب مغازه خودکشی :
– کتابی لذتبخش و تفکربرانگیز (Vulpes Libris)
– یک مغازهی خودکشی که سرشار از زندگی است (Le Figaro)
– بدیع و به شکل غیرمنتظرهای گزنده؛ کتاب «مغازه خودکشی»، یک اثر کلاسیک جاودان است. (The trust about a books)
بخشی از کتاب مغازه خودکشی :
«مرلین، به خاطر اون کاغد کادو ببخشید. ما به آلن گفتیم کاغذ کادوی سیاه سفید بگیره ولی باز کار خودش رو کرد و با اون لبخند دلقکانهاش، با این کاغذ رنگ و وارنگ برگشت. دیگه خودت میدونی برادرت چجوریه! خب، اینم از طرف من و بابات تقدیم به تو که حالا دیگه بزرگ شدی.»
مرلین با دقت کادوی والدینش را باز کرد.
«یه سرنگ؟ چی توشه؟»
«یه سم مهلک!»
«مامان، بابا، بالاخره بهم اجازه دادین خودم رو بکشم؟ درست فهمیدم؟ میتونم اینکارو بکنم؟»
مادرش چشمانش را بالا برد و گفت: «خودت نه، بلکه هرکی رو که ببوسی!»
«چطوری؟»
«این آمپول پیشنهاد شرکت مرگآورانه. اون رو توی رگت تزریق میکنی. هیچ بلایی سرت نمیاد. مریض هم نمیشی. ولی باعث میشه بزاقت سمی رو ترشح کنه که هرکسی رو که میبوسی، بکشه. هر بوسهی تو به مرگ منجر میشه!»
میشیما گفت: «توی مغازه جایگاه خودت رو پیدا میکنی، میدونی من و مادرت تصمیم گرفتیم این وظیفه رو بهت بدیم که توی قسمت ترهبار باشی و مشتریهایی که داوطلبانه این نوع خودکشی رو انتخاب میکنند، با یه ماچ به درک بفرستی! بوسهی مرگ!»
-کتاب مغازه خودکشی | ژان تولی-
حمید رزمی
وقتی جمله آخرو خوندم ازینکه دیگه کتاب تموم شده شوک شدم!رفتم نظر بقیه رو خوندن و فقط ی نظر بنظرم دقیق بود،آلن غمگین ترین عضو خونواده بود و ماسکه خوشحالی رو چهره اش داشت ولی از درون واقعا غمگین بود،با اینکه پایانش دور از انتظار بود ولی لذت بردم ازش چون باعث شد شادی رو بیشتر ب زندگیم راه بدم چون الان تصویر ی دنیای غمگین و سرد رو ب وضوح تو ذهنم دارم.