درباره کتاب مردی که میخندد :
«مردی که میخندد» نوشتهی ویکتور هوگو (۱۸۸۵-۱۸۰۲) نویسنده مشهور فرانسوی است. از جمله آثار هوگو میتوان «بینوایان» و «گوژپشت نوترادام» را نام برد. «مردی که میخندد» از جمله آثار برجسته هوگوست.
لازم به ذکر است که این کتاب هم مانند بسیاری از آثار ماندگار جهان، به سناریو تبدیل و در سال 1928 فیلم سینمایی از آن ساخته شد.
داستان این کتاب، روایت کودکی است که توسط «کومپراچیکو»ها یا همان خریداران بچه، معلول شده و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه میخندد.
هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، پیام اصلی کتاب را اینگونه بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند.
هوگو زمانی این رمان را نوشت که به دلایل نوشتههای انتقادی خود از فرانسه اخراج و به انگلستان تبعید شده بود.
هوگو در خصوص نوشتن کتاب مردی که میخندد میگوید: در انگلستان همه چیز، جنبههای منفی امور توأم با عظمت است. اشرافیت انگلستان اشرافیت به تمام معنای کلمه است. فئودالیتهای معروفتر و وحشتانگیزتر از فئودالیته انگلستان نمیتوان یافت. ناگفته نباید گذاشت که فئودالیته در زمان و به جای خود مفید بوده است. برای مطالعه اشرافیت باید به سراغ انگلستان رفت.
همچنانکه برای تحقیق درباره پدیده استبداد باید متوجه فرانسه گردید. نام حقیقی این کتاب (اشرافیت) است، کتاب دیگری به دنبال کتاب حاضر و به نام (استبداد) نوشته خواهد شد. اگر عمری باقی باشد.
پیشنهاد ویژه سایت : حرید کتاب بیشعوری | خاویر کرمنت با تخفیف ویژه 🔥📚
بخشی از داستان کتاب مردی که میخندد :
داستان روایت پسری است یتیم که در زمان نوزادی توسط خریداران کودکان، زخمی در صورتش ایجاد شده به گونهای که انگار میخندد. پسر که شبیه دلقک شده بود برای مدتی در سیرک کار میکرد تا آنکه روزی او را رها میکنند و او در سرمای زمستان بیخانمان میشود.
پسر در میانه راه نوزاد دختری را میبیند و تصمیم میگیرد او را نجات دهد…
«…اى قدرتمندان احمق، دیدگان خود را بگشائید. من مجسم کنندهی همه چیزم… کشیشان، اشراف، شاهزادگان! به هوش باشید: «مردم به ظاهر خندانند و باطناً رنج مىبرند» …من سمبول مردم هستم… ولى… به شما مىگویم که مردم به خود مىآیند… انتها شروع مىشود. شفق خونین صبح مىدمد.
این است معناى خندهی من. اینک شما بر خنده من بخندید..!»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.