معرفی کتاب ما دروغگو بودیم :
یک شورش، یک حادثه، یک راز! کتاب ما دروغگو بودیم شاهکار امیلی لاکهارت که توانسته جوایز بینالمللی فراوانی را به خود اختصاص دهد، ماجرای پیچیده و عجیب دختری به نام کادنس را روایت میکند که بر اثر حادثهای شوم تمام زندگیاش زیر و رو میشود. پایان این داستان به قدری شگفتانگیز است که تا مدتها در ذهنتان باقی خواهد ماند.
درباره کتاب ما دروغگو بودیم:
ماجرای رمان ما دروغگو بودیم از جایی شروع میشود که کادنس بر اثر اتفاقی مبهم و شوم به سرش ضربهای میخورد و به همین خاطر بخشی از حافظهاش را از دست میدهد و حتی دچار میگرنهای شدیدی میشود.
او نمیداند که در آن جزیره چه اتفاقی برایش افتاده است و این حادثه زمانی برایش پیش میآید که به تازگی پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و برای اولین بار تنها با مادرش به پیش پدربزرگ و خالهها و فرزندانشان آمده است.
پس از این اتفاق هیچ کس پاسخی به این دختر پانزده ساله نمیدهد و همگی به طرز مرموزی چیزی را از او پنهان میکنند. رازی که کادنس نمیتواند آن را کشف کند و تنها گاهی تصاویری به یادش میآید که در دریا افتاده و او را در ساحل بیهوش پیدا کردهاند.
کتاب ما دروغگو بودیم به موضوعات مهمی همچون اخلاق، خانواده، عشق، حقیقت و پذیرش خود میپردازد و شما را وارد ماجراهایی رازآلود میکند که فکرش را هم نمیکنید.
کتاب ما دروغگو بودیم دربردارنده چه موضوعاتی است؟
کتاب پنج بخش با عنوان «خوشآمد»، «ورمونت»، «تابستان هفده»، «نگاه کن، آتش» و «حقیقت» دارد.
از دست دادن حافطه موضوع اصلی کتاب، در نگاه اول ممکن است کمی کلیشه به نظر آید اما اميلي لاكهارت با استفاده از عشق رمانتیک نوجوانانه طرح اصلی را از یک موضوع ساده فراتر میبرد. تم عاشقانه که نویسنده با مهارت آن را روایت میکند در تمام سطور کتاب به چشم میخورد.
عشق با چاشنی رمز و راز باعث افزایش اشتیاق خواننده برای کشف حقیقت ماجرا میشود و ما دروغگو بودیم را به رمانی خواندنی تبدیل میکند. کلمات زیبای لاکهارت بر خواننده اثر میگذارد بهطوری که تا مدتها داستان دختری را که فراموش میکرد را از یاد نخواهد برد. لاک هارت هر بخش کتاب را که به فصلهای کوتاهتری تقسیم شده با لحنی شاعرانه نوشته است.
خانواده یکی از مضمونهای اصلی کتاب ما دروغگو بودیم است. خانوادههای ثروتمند هم بدبختیهای خاص خود را دارند. بین نوههای سینکلر نوعی رقابت است که مادرانشان به آن دامن میزنند. هر نوهای باید بیشترین تلاشش را بکند تا بیشتر نظر پدربزرگشان را به خود جلب کند تا سهم بیشتری از ثروت او را به ارث برد.
پدربزرگ هم از این رقابت باخبر است. گیر افتادن در یک جزیره با حسادت و رقابت در جمع خانوادگی برای هر نوجوان بهستوه آمدهای کافی است تا سر به شورش بگذارد و علیه این فشارها واکنش دهد.
مسائل خانوادگی دیگری مثل مشاجرهی مادر کادنس با خواهرانش و بگومگوی آنها با هریس، پدربزرگ کادنس یکی از پیرنگهای دیگر داستان است. دختران هریس سعی میکنند با استفاده از فرزندانشان سهم بیشتری از ثروت پدرشان به دست آورند.
ایمیلی لاکهارت هوشمندانه با گردآوردن اعضای خانوادهی سینکلر در یک جزیره به این مشکلات دامن میزند و با استفاده از محدودیت مکانی جزیره بهخوبی این تضادها را نشان میدهد. بالاخره حتی خوشحالترین خانواده هم اگر قرار باشد مدت زمان زیادی در یک جزیرهی اختصاصی بگذراند، به مشکل برخواهند خورد.
افتخارات و جوایز کتاب ما دروغگو بودیم:
– رمان پرفروش نیویورک تایمز
– برنده جایزه تخیل کودکان
– برنده جایزه ماکیل لوپز چاپز
– برنده جایزه کتاب ملی برای نوجوانان
– بهترین کتاب نوجوان سایت آمازون در سال 2014
– قرار گرفتن در لیست چهار کتاب برتر کودکان گاردین در سال 2014
– برنده جایزه Goodreads Choice به عنوان بهترین داستان نوجوان در سال 2015
– جز ده داستان برتر انجمن کتابخانههای آمریکا (ALA) برای نوجوانان در سال 2015
بخشی از کتاب ما دروغگو بودیم :
پِنی، کَری و بِس دختران تیپِر و هریس سینکلر هستند. هریس در سن بیستویکسالگی، بعد از تحصیلات هاروارد، پولوپلهای بهدست آورد و با تجارتی که هیچوقت نخواستم بدانم چیست، ثروت و داراییاش را گسترش داد. او زمینها و جزیره را به ارث برد. تصمیمات هوشمندانهای در مورد بورس سهام میگرفت. با تیپر ازدواج کرد و او را در آشپزخانه و باغ نگه داشت.
همسرش را با جواهراتی از مروارید در قایقهای بادبانی به نمایش میگذاشت. او نیز ظاهراً از این کار لذت میبرد.
تنها بداقبالی پدربزرگ این بود که هیچوقت پسری نداشت، البته اصلاً این موضوع مهم نبود. دختران سینکلر آفتابسوخته و خجسته بودند. قدبلند، شاد و ثروتمند؛ این دختران مانند شاهدختهای قصههای پریان بودند.
در تمام بوستون، محوطهی هاروارد و مارتاس وینیارد بهخاطر ژاکتهای پشمی کشمیری و مهمانیهای مجلل شناختهشده بودند. برای افسانهها ساخته شده بودند، برای شاهزادگان و دانشگاههای معروف، کاخهای مجلل و تندیسهای عاج فیل.
پدربزرگ و تیپر چنان دخترانشان را دوست داشتند که نمیتوانستند تفاوتی میان آنها قائل شده و بگویند کدام یک را بیشتر دوست دارند. اول کری بعد پنی، بعد بس و بعد بار دیگر کری.
عروسیهای آنان پُرسروصدا بود با ماهی قزلآلا و گروه چنگنوازان. بعد نوهی دختری بلوند و سگهای بامزهی بلوند. تا آن زمان هیچکس بهاندازهی تیپر و هریس از داشتن دختران زیبای امریکایی آنقدر مغرور نشده بود.
در جزیرهی خصوصی ناهموار خود سه خانه ساخته و برای هرکدام نامی انتخاب کردند: ویندمیر برای پنی، رد گیت برای کری و کودلداون برای بس.
من بزرگترین نوهی سینکلر هستم. وارث جزیره، دارایی و توقعات.
البته احتمالاً.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.