دانلود کتاب خاطرات سفیر:
متا بوک وبسایت ارائه دهنده کتاب های صوتی و الکترونیک اینبار با انتشار کتاب خاطرات سفیر با تخفیف ویژه که از دسته کتاب های ادبیات و خاطرات میباشد در خدمت شما کاربران گرامی میباشد.
در صورت درخواست مکرر شما کاربران، متا بوک امکان دانلود رایگان کتاب خاطرات سفیر را برای شما عزیزان فراهم خواهد ساخت.
معرفی کتاب خاطرات سفیر:
در کتاب خاطرات سفیر نیلوفر شادمهری به بیان چالشهای یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه میپردازد که با نگارشی صمیمی و ساده، خواننده را به خوابگاهی در پاریس میبرد و او را با رویدادها، تجربهها و خاطراتش شریک میکند.
خاطرات دختر مسلمانی که در کشور فرانسه، هر چند برای ادامهی تحصیل در مقطع دکتری حضور دارد اما سفیری شده است برای دفاع از حقیقت اسلام. مواجههی او با آدمهای مختلف و اتفاقات متفاوت این خاطرات را جذابتر میکند.
از قبول نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه تنها به دلیل حجابش و دست ندادن با سرشناسترین اساتید مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای کمیل برای «یک سلیم النفس».
نیلوفر شادمهری در کتاب خاطرات سفیر، حدود سی خاطره را به رشتهی تحریر درآورده که این مجموعه در واقع بخش اندکی از تمام خاطرات ایشان است.
درباره کتاب خاطرات سفیر:
لحن کتاب خاطرات سفیر، لحنی کاملا دوستانه و خودمانی و راحت است. مخاطب به راحتی با آن ارتباط برقرار می کند و از آنجایی که به صورت خاطرهنویسی نوشته شده است، جاذبه خاصی دارد که اجازه نمیدهد تا پایان کتاب، آن را زمین بگذارید.
این کتاب یادداشتهای نیلوفر شادمهری از دوران دانشجوییاش در کشور فرانسه است.با وجود اینکه نویسنده سعی میکند دیدگاه مردم تمدنهای مختلف با گرایشهای مختلف دینی را درمورد ایران و اسلام بررسی میکند اما زبان طنز نویسنده باعث میشود، این کتاب در شاخهی کتاب های مذهبی با لحن سنگین طبقه بندی نشود.
شخصیت اصلی داستان ما، نیلوفر، در خوابگاه دانشجویی با انسانهایی برخورد میکند که هر کدام از جایی از این کره خاکی برای تحصیل به فرانسه آمدهاند. با طرز فکرها، اعتقادات، ملیتها و نگرشهای مختلف و گاه ضد و نقیض و مخالف هم.
اگر بیشتر دقت کنیم و به این موضوع عمیق نگاه کنیم میتوانیم به هرکدام از این انسانها به دید نمایندهی یک قشر خاص از جامعهی خودمان نگاه کنیم: افرادی که دین را در متن زندگی نیافتهاند و احساس پوچی میکنند؛ افرادی که به دین اعتقادات دارند اما لزومی به اجرای دستورات دینی نمیبیند؛ افرادی که غیرمسلمانند اما فطرت درونی، آنها را به سمت اسلام می کشاند و …
نیلوفر شادمهری درباره ی هرکدام از این موصضوعات در کتاب خاطرات سفیر دیدگاه جالبی دارد و سعی میکند با بحث های شبانه با هر کدام از این افراد آنها را آگاه کند و به چالش بکشد و در نهایت، دیدگاههای مختلف را لخت و برهنه در برابر مخاطب کتابش به نمایش بگذارد.
درگیریهای روحی و ذهنی روابط با انسانهایی با ارزشها و فرهنگهایی متفاوت و چالشهایی که در یک کشور اروپایی می تواند دختری مسلمان را درگیر خود کند موضوع و محوریت اصلی این کتاب است.
کتاب مشابه: کتاب دلقک بازی جلوی جوخه اعدام
درباره نیلوفر شهیدی نویسنده کتاب خاطرات سفیر:
نیلوفر شادمهری تولد 1359 است و در حال حاضر ساکن ایران و صاحب یک فرزند دختر است. او مدرک دکتری خود را در رشته طراحی صنعتی از دانشگاه شهر آنژه گرفته است. و به زبانهای فرانسوی و انگلیسی مسلط است.
او در حال حاضر در دانشگاه هنرهای کاربردی در حال تدریس است و همچنین عضو هیات علمی این دانشگاه نیز هست.
به گفتهی خودشان او هیچگاه قصد ماندن در فرانسه را نداشتند و بعد از اتمام تحصیل به کشور برگشتند و در سال 1396 کتاب خاطرات سفیر را به چاپ رساندند.
شادمهری در مصاحبهای اعلام کرده که تمام خاطرات دانشجویی من یادداشتبرداری شده و نیازی به نوشتن آنها نیست و هرزمانکه انتشارات اراده کند آنها را در اختیارشان قرار میدهم تا جلد دوم نیز منتشر شود.
شخصیتهایی که در کتاب خاطرات سفیر اول به آنها پرداخته شده است قطعا در جلد دوم به آنها دوباره پرداخته خواهد شد تا بخوانید و متوجه شوید که سرانجام شان چه میشود.
ماجرای نوشتن این کتاب
نویسنده ماجرای نوشتن کتاب را اینگونه بیان می کند: القصه! به عنوان دانشجوی ممتاز، موفق به دریافت بورس دوره دکترا در رشته طراحی صنعتی شدم.
علاقه شخصی و بررسیهای مطالعاتی پیرامون موضوع رسالهام من را در انتخاب کشور فرانسه مطمئنتر کرد و سرانجام راهی پاریس شدم. پایم که رسید به فرانسه، با اولین رفتارها و سؤالهایی که درباره حجابم می شد و بهخصوص درباره وضعیت و شرایط ایران، متوجه شدم آنجا کسی من را نمیبیند.
آن که آنها میدیدند و با او سر صحبت را باز میکردند یک مسلمان ایرانی بود؛ نه نیلوفر شادمهری.
آنها چیز زیادی از ایران نمیدانستند. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، شناختی که از ایران داشتند فاصله زیادی حتی با واقعیت داشت؛ چه رسد به حقیقت و من شدم “ایران”! من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف ایران میبودم.
انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم. چارهای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفهام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش.
بخشی از متن کتاب خاطرات سفیر:
توی همین هیروویر و وسط صحبت دربارة نماز و خدا و اطاعت از خدا، یه دختری هم اومد رو به روی ما نشست. داشت واسه خودش شیرکاکائو درست می کرد؛ اما به حرفای ما هم خیلی جدیّ گوش می داد. صحبتام با سمیه تموم شد. آشپزخونه کم کم داشت شلوغ می شد.
دختره یه جوری بود؛ یه جوری بهم نگاه می کرد. اونقدر نگاهم کرد که سلام کردم! سلام. سلام. خوبی؟ هورا … عین خودم زود دخترخاله شد. ادامه دادم: «خوبم. تو چطوری؟ چه خبر از مامان اینا؟ » پِقی زد زیر خنده. مامانم؟ خوبه. بهت سلام رسوند! دو تایی شروع کردیم به خندیدن. به نظرم دختر خونگرمی اومد.
حداقلش این بود که شوخی رو درک می کرد. هر کی یه بار توی عمرش به یه آدم «شوخی نفهم » بَرخورده باشه میفهمه چی میگم. بدون اینکه اسم و رسم همدیگه رو بدونیم شروع کردیم به حرف زدن از در و دیوار. کم کم بقیه هم اومدن دور میز ما.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.