معرفی کتاب درخت انجیر معابد :
کتاب درخت انجیر معابد از حوادث و شرایطی برخوردار است که شاید در آثار دیگر احمد محمود کمتر دیده شود. تنها وجه اشتراک این رمان با رمانهای دیگر نویسنه سرزمین گرم است که بنا به اقتضای خصلتهای اقلیمی «درخت انجیر معابد» انتخاب شده است.
در این رمان بیشتر حوادث اساسی پیرامون درخت معابذ شکل میگیرد و در حقیقت انجیر معابد شکل میگیرد و در حقیقت انجیر معابد مرکز حوادث عمده است و چنین است که درختانجیز خصلتهای خود را به رمان تحمیل میکند.
شاید میشد سمبل دیگری انتخاب کرد که نیاز به محیطی گرم نداشته باشد از این بابت میشد این رمان در هر مکان و هر زمان واقع شود. در این رمان انجیر معابد مرکز حوادث مهمی است که اتفاق میافتد و این حوادث خود موجب حوادث دیگری میگردد.
بخشهایی از رمان روانشناسانه و تلخ درخت انجیر معابد :
«یِ شب یِ مشت قرص و کپسول انداخت دهنش و یِ یک لیوان چای خورد و همینجا، همین گوشه دراز کشید و گفت: «حسن جان آقا، شب بِ خیر.» من اون شب تا ساعت چار بعداز نصفشب بیدار ماندم. بیخوابی به سرم زده بود.
نزدیک اذان صبح خوابیدم و خواب رفتم. وقتی بیدار شدم ظهر شده بود. فرامرز خان هنوز خوابیده بود، صداش کردم. جواب نداد. باز صداش کردم. دیدم جواب نمیده. گفتم مرگ خدا نکرده مردهای فرامرز خان. باز هیچی نگفت. رفتم جلو، پتو را زدم کنار، دیدم انگار صد سالِ که مرده، خشکِ خشک…»[2]
«بعد از ایمان دیگر برای ما چه میماند که بگوییم زندهایم؟ جان؟ این عنصر بیارزش را که کرم لجنزار هم دارد! غذا میخوریم؟ حیوان که از ما بیشتر غذا میخورد! پس چه داریم؟ دلخوشیم که راه میرویم؟ شور و شهوت داریم؟ حشرات کثیف هم راه میروند و شور و شهوت دارند!
بله یک چیز داریم، دل، اما دل بیایمان یعنی یک چنگ خون که حیوانات زبان بسته عظیمالجثه خیلی بزرگترش را دارند…»[3]
هنوز بررسیای ثبت نشده است.