معرفی کتاب بیگانه :
آلبر کامو در یکی از رمانهای مشهورش به نام بیگانه، داستان زندگی مردی بی عاطفه را برای ما تعریف میکند که نگرشی متفاوت به زندگی دارد. نام شخصیت اصلی این داستان مرسو است که بهدلیل قتلی که مرتکب شده است منتظر مراسم اعدامش است.
شاید این کتاب هم خوشتان بیاید : کتاب 1984 اثر جورج اورول
درباره کتاب بیگانه
رمان بیگانه از دو بخش تشکیل شده است. در قسمت اول، شخصیت اصلی داستانمان در مراسم کفن و دفن مادرش بدون نشان دادن هیچ غمی شرکت کرد و بعد از آن در طول داستان متوجه این مسئله میشویم که این فرد بههیچ عنوان با اطرافیان و آشنایانش رابطهی عاطفی برقرار نمیکند و کاملا بیتفاوت است.
این شخصیت که او را به نام مرسو میشناسیم از این روند راضی است و شکایتی ندارد. اما این روند زندگی و ارتباطش با اطرافیانش بعدها که در موقعیتی سخت قرار میگیرد به ضررش تمام میشود و در شرایطی او را به دردسر میاندازد و در این شرایط کسی نیست که به او کمک کند.
در ادامه و در قسمت دوم محاکمهی مرسو را میخوانیم. در این قسمت او برای اولین بار در زندگیش نتیجه رفتار خشک و سردش با اطرافیان را میبیند.
کتاب بیگانه یکی از بهترین کتابهای آلبر کامو است. نوشتن این رمان در سال 1940 به پایان رسید اما در سال 1942 برای اولین بار با حمایت آندره مالرو و در انتشارات گالیمار به چاپ رسید و منتشر شد.
آلبر کامو در این رمان إحساس پوچی را به خواننده منتقل میکند و به سرگذشت یک زندگی کاملا پوچ میپردازد.
درباره فیلم بیگانه
در سال 1967 بر اساس کتاب بیگانه فیلمی در ایتالیا ساخته شد. کارگردان این فیلم لوکینو ویسکنتی است. فیلنامه این اثر را لوکینو ویسکنتی همراه با سوزو چکی دامیکو نوشتند. فیلم بیگانه در کشورهای ایتالیا، فرانسه و الجزیره فیلمبرداری شده است و این تغییر محل فیلمبرداری باورپذیری فیلم را بیشتر کرده است.
بخشهایی از کتاب بیگانه
هیچچیز، هیچچیز اهمیت نداشت و من خوب میدانستم چرا، او هم میدانست چرا. در تمام این زندگی پوچی که سر کرده بودم، از آن ته ته آیندهام، از آن سر سالهایی که هنوز نیامده بودند
همیشه یک نفس تیره بهطرفم میآمد، نفس تیرهای که سر راهش هر چیزی را که آن موقع به من وعده میدادند بیتفاوت میکرد، وعدههایی برای سالهایی که هیچ واقعیتر از سالهایی نبودند که همین حالا زندگیشان میکردم. مرگ آدمهای دیگر یا محبت مادر چه اهمیتی برای من داشت؛
خدای او، زندگیهایی که آدمها انتخاب میکنند، یا سرنوشتی که برای خودشان رقم میزنند چه اهمیتی برای من داشت، وقتی که برای من مسلم بود که همهمان همان سرنوشت را داریم، من و میلیاردها آدمهای بهتر دیگر، که مثل خود او میگفتند برادر من هستند؟
نمیتوانست بفهمد. او هم یک روز محکوم میشد. چه اهمیتی داشت اگر او هم متهم به قتل میشد و بعد چون سر خاک مادرش گریه نکرده بود اعدام میشد؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.