درباره کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن :
بشر رنج میبرد و این فقط بهمعنای دردکشیدن نیست. رنج چیزی بیش از درد است. انسان با اَشکال گوناگونی از دردهای روانی درگیر میشود، افکار و هیجانات سخت و دشوار، خاطرات ناخوشایند، احساسات و امیال ناخواسته.
انسانها به این مسائل میاندیشند، در مورد آنها نگران و آزردهخاطر میشوند،آنها را پیشبینی میکنند و گاهی نیز از آنها میترسند. اما با وجود دشوارترین رخدادهای شخصی، شجاعت فراوان، محبت عمیق و توانایی قابل توجهی برای پیشرفت، از خود بروز میدهد.
آنها با آنکه میدانند ممکن است در روابط انسانی آسیب ببینند، همچنان با هم دوستی میکنند و به یکدیگر عشق میورزند. با اینکه میدانند روزی خواهند مُرد، همواره به آینده امید میبندند. ممکن است در مسیر حرکت خود به پوچی برسند، اما به آرمانهایی معتقدند. انسانها گاهی اوقات کاملاً زنده، حاضر و پایبند هستند.
کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن دربارهٔ حرکت از رنج بهسوی درآغوشکشیدن زندگی است، بهجای اینکه صبر کنید تا در نبرد با افکار و احساسات درونیتان پیروز شوید و آنگاه زندگیکردن را شروع کنید. موضوع این کتاب زیستن در زمان حال و زندگیکردن همراه با گذشتهٔ خود و در کنار خاطرات، ترسها و غمها (و نه زندگیکردن در گذشته و یا در خاطرات) است.
مؤلف اصلی کتاب پرفسور استیون هیز، بنیانگذار رویکرد موسوم به «پذیرش و تعهد» یا «اکت» است.
او در این کتاب، همانند تعاملات شخصیاش، بسیار فروتنانه و با استفاده از زبان تمثیل تلاش کرده است مفاهیم دشوار روانشناختی را به زبانی قابل فهمِ همگان بیان کند. این کتاب یک اثر نظری یا علمی صِرف، برای تبیین پایههای پژوهشیِ رویکرد پذیرش و تعهد نیست، بلکه بیشتر یک اثر کاربردی برای کمک به خواننده و کاهش رنج اوست.
کتاب از یک مقدمه و سیزده فصل و در انتها، جمعبندی تشکیل شده است. در این پانزده قسمت با زبانی ساده و ارائهٔ تمثیلهای فراوان و بجا، زیربنای اصلی رنج روانشناختیِ بشر توضیح داده شده است.
خواننده در این کتاب با این واقعیت روبهرو میشود که ذهن همان زبان است و زبان همان تیغ دولبهای است که همزمان با خدمتهای بزرگ به ما، میتواند موجب رنج و بدبختی ما نیز بشود؛ البته اگر ذهنآگاه و هشیار نباشیم.
پادزهر این کنشِ زبانیِ طبیعی در انسان، تفکیک و جداسازی خود از آنچه زبان به ما القا میکند، گشودگی نسبت به آنچه در درون رخ میدهد، در اینجا و الانبودن یا همان ذهنآگاهی، دیدنِ خود بهعنوان یک بافتار و زمینه، کشف و شناسایی ارزشها و تعهد به آنهاست.
کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن تمام مراحل دستیابی به یک زندگی سرزنده، بانشاط و ارزشمحور، بهطور مبسوط و با تمرینهای زیاد، توضیح داده شده است. این اثر را شاید بتوان یک کتاب کار خواند و از آن بهعنوان یک منبع کمکدرمانی استفاده کرد.
جملات برگزیده کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن :
- درد + تمایلنداشتن به احساس آن = رنج
- از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن
- پیمودن مسیر یک زندگی دلخواه و آموختن اینکه چگونه میتوانید آرزوهایتان را برآورده کنید کار آسانی نیست، زیرا ذهن شما، همانند ذهن تمامی انسانهای دیگر، مانعی را پس از یک مانع و دامی را پس از یک دام بر سر راه شما قرار خواهد داد.
- حدود ۳۰ درصد کل بزرگسالان در برههای از زندگی خود به یک اختلال روانی مبتلا میشوند، و حدود ۵۰ درصد این افراد چنین اختلالی را در چند مرحله از زندگی خود تجربه میکنند، و تقریباً ۸۰ درصد آنها بیش از یک مشکل روانشناختی جدی خواهند داشت (کسلر و همکاران، ۱۹۹۴)
بخشی از کتاب از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن :
این ایده که بهجای جنگیدن و تلاش برای پیروزی، صحنه جنگ را ترک کنیم کمی عجیب و غریب بهنظر میرسد و به همین دلیل پرداختن به چنین کاری به یک سری یادگیریهای جدید نیاز دارد. چنین عملکردی عجیب است، اما مطمئناً برای شما ناشناخته نیست و در مقاطعی از زندگی خود چنین رویهای را در پیش گرفتهاید.
فرض کنید با فردی مواجه میشوید که در باتلاق افتاده است. هیچ طناب یا شاخهٔ درختی برای نجات او ندارید و تنها راه کمک برقراری ارتباط کلامی با اوست. او فریاد میزند: «کمک! منو از اینجا نجات بدید!» و شروع به کارهایی میکند که افراد، معمولاً، هنگام ترس انجام میدهند، یعنی تقلا برای خروج هرچه سریعتر از باتلاق.
۹۹.۹ درصد افرادی که در شرایطی نامطلوب قرار میگیرند، خواه خارزار باشد و یا گودالی از گِل، بهدنبال راهی مؤثر برای خارجشدن از آن موقعیت میگردند.
اما کارهایی چون راهرفتن، دویدن و یا پریدن، در وضعیت دشواری چون گیرافتادن در باتلاق، فایدهای ندارد. برای بیرونآمدن از هر چیز یا هر جایی باید یک پای خود را بلند کنید و جلوی پای دیگر قرار دهید و مسیر را ادامه دهید، ولی وقتی با باتلاق سروکار دارید چنین کاری ممکن نیست.
وقتی در باتلاق یکی از پاهای خود را بلند کنیم، تمام وزن ما روی پای دیگر، که تکیهگاه بدن است، میافتد، یعنی فشار بدن بر روی پای ستونشده دو برابر میشود. همچنین، مَکش گِل در اطراف پایی که بلند شده است، فشار رو به پایینِ مضاعفی را به پای دیگر تحمیل میکند. این کار فقط یک نتیجه دارد: فرد عمیقتر در باتلاق فرو میرود.
وقتی او را میبینید که آرامآرام در حال فرورفتن در گلولای است، آیا میتوانید جملهای مفید به او بگویید؟ اگر با نحوهٔ عملکرد باتلاق آشنا باشید به او خواهید گفت که دست از تقلاکردن بردارد، آرام بر روی سطح باتلاق دراز بکشد و همانند عقابی که بالهایش را باز میکند، اجازه بدهد تا بدنش بیشترین تماس را با سطح باتلاق برقرار کند.
شاید قرارگرفتن در چنین وضعیتی کمک کند تا دیگر به عمق باتلاق فرو نرود و بتواند آرامآرام خود را به محل امنی برساند.
ایجاد تماس بدنی با باتلاق و درازکشیدن روی آن برای کسی که در حال غرقشدن است، کاری بسیار دور از انتظار است. همینطور وقتی فردی برای بیرونآمدن از گِل چسبناک تقلا میکند، شاید هیچگاه نفهمد که بهترین و عاقلانهترین کار همراهی با گِل است.
معراج
بسیار عالی و قوی
حمیده
خوب